دور خود چرخ زدن و در حال چرخیدن به هوا رفتن، کنایه از حلقه زدن و گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، تنوره زدن، برای مثال هزار از دلیران جوینده کین / به گردش تنوره زدند از کمین (اسدی - ۳۹۱)
دور خود چرخ زدن و در حال چرخیدن به هوا رفتن، کنایه از حلقه زدن و گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، تنوره زدن، برای مِثال هزار از دلیران جوینده کین / به گردش تنوره زدند از کمین (اسدی - ۳۹۱)
در حال چرخیدن به هوا پریدن. (فرهنگ فارسی معین). به هوا برشدن دیو و جادو، بی بال و پر. دواریدن. در افسانه های قدیمی، بر هوا شدن دیو بی بال و پری، راست بسوی بالا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دیوان تنوره می کشند و به آسمان می روند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ قبل و تنوره شود
در حال چرخیدن به هوا پریدن. (فرهنگ فارسی معین). به هوا برشدن دیو و جادو، بی بال و پر. دواریدن. در افسانه های قدیمی، بر هوا شدن دیو بی بال و پری، راست بسوی بالا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دیوان تنوره می کشند و به آسمان می روند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ قبل و تنوره شود
اﷲاکبر، اﷲاکبر گفتن. تکبیر کردن. تکبیر گفتن: خورشید از کمال تو تکبیر می کشد ماه از تو کس ندید تمام آفریده تر. نظیری نیشابوری (از آنندراج). رجوع به تکبیر شود
اﷲاکبر، اﷲاکبر گفتن. تکبیر کردن. تکبیر گفتن: خورشید از کمال تو تکبیر می کشد ماه از تو کس ندید تمام آفریده تر. نظیری نیشابوری (از آنندراج). رجوع به تکبیر شود
صورت کردن. رسم کردن صورت چیزی: اگر میدید با هم اتحاد بلبل و گل را مصور میکشید از رنگ گل تصویر بلبل را. غنی (از آنندراج). در چشم مور جلوه ندارم ز لاغری تصویر من به موی میانی کشیده اند. قاسم مشهدی (از آنندراج)
صورت کردن. رسم کردن صورت چیزی: اگر میدید با هم اتحاد بلبل و گل را مصور میکشید از رنگ گل تصویر بلبل را. غنی (از آنندراج). در چشم مور جلوه ندارم ز لاغری تصویر من به موی میانی کشیده اند. قاسم مشهدی (از آنندراج)
درد کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). احساس درد نمودن در امتداد یک خط. (ناظم الاطباء). دردی تند و تیز از جائی (در بدن) آغازیدن و بزود به جای دیگری منتهی گشتن چنانکه در اوجاع مفاصل و گزیدگی زنبور و جز آن. درد تندی که در قسمتی باریک از تن، از جائی شروع شده بجائی ختم شود: انگشتم تا بیخ بغلم تیر می کشد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). - تیر کشیدن بینی، باریک شدن آن چنانکه در ضعف و سستی بسیار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - تیر کشیدن زخم، بهم کشیده شدن زخم و سوزش کردن آن. (آنندراج) : چسان ز درد چنین می توان مسلم جست کشید تیر چو زخمم ز پشت مرهم جست. تأثیر (از آنندراج)
درد کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). احساس درد نمودن در امتداد یک خط. (ناظم الاطباء). دردی تند و تیز از جائی (در بدن) آغازیدن و بزود به جای دیگری منتهی گشتن چنانکه در اوجاع مفاصل و گزیدگی زنبور و جز آن. درد تندی که در قسمتی باریک از تن، از جائی شروع شده بجائی ختم شود: انگشتم تا بیخ بغلم تیر می کشد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). - تیر کشیدن بینی، باریک شدن آن چنانکه در ضعف و سستی بسیار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - تیر کشیدن زخم، بهم کشیده شدن زخم و سوزش کردن آن. (آنندراج) : چسان ز درد چنین می توان مسلم جست کشید تیر چو زخمم ز پشت مرهم جست. تأثیر (از آنندراج)